با تشكر فراوان از سايت jomlak.com
زندگی بایدکردگاه با یک گل سرخ گاه بایک دل تنگ گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید در غمی بی پایان تمنای وصالت نیست عشق من نگیر از من هیچ چیز بیشتر و بدتر از این مغز استخوان آدمو نمی سوزونه که: قلم می تراشم از هر استخوانم *مرکب گیرم از خون رگانم/بگیرم کاغذی از پرده ی دل *نویسم بهر تو ای مهربانم الهی راز دل گفتن دشوار است و نگفتن دشوارتر... گاهی دلم از هر چه آدم است می گیرد! چوب عاشقیمو خوردم دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم.... مترسک گریه نکن... کاش فاصلههامثل سیاهی مداد بودند که بتوان هنگام دلتنگی آنها را پاک کرد. مرسی که هستی... یکدیگر را دوست بداریم حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم مغزم همچون درختی سرافراز و پیروز است هر کسی تو زندگیش، یکی رو داره که نداره... هوای خونه برگشته حواسم را پرت کرده ای، آن قدر دور که دیگر یادم نیست. تو رفته ای و من حواسم نیست! ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭﮐﻨﺎﺭﺵ روزی که یادت نکنم روزخدا نیست، انگار که نیستی چو هستی خوش باش اگر دیدی کسی اندازه ات نیست، دست به اندازه خودت نزن....:( لبانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل میکند که جاندار غار نشین از آن سود میجوید تا به صورت انسان در آید و گونه هایت با دو شیار مورب که غرور تو را هدایت میکنند و سرنوشت مرا که شب را تحمل کرده ام. احمد شاملو احساسم هر لحظه تو را می سراید حرامش باد آنکه پر میکند برای تو جای مرا.... “عاشق” را که برعکس کنی ﺳﺨﺘﻪ... ﻧﺒﻮﺩﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﻮﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻪ... عشق یک جوشش کور است و پیوندى از سر نابینایى. اما دوست داشتن پیوندى خودآگاه و از روى بصیرت روشن و زلال تسبیحی یافته ام، نه از سنگ، نه از چوب، نه از مروارید! بلور اشکهایم را به نخ کشیده ام تا برایت بگردانم و دعا کنم هرآنچه آرزو داری... همیشه در سختی ها به خودم می گفتم یک نفر دهان خاطره ها را ببندد......عذابم میدهند... یه کوهِ یخ شدمو قطره قطره آب شدم
به درد خوی گرفتم نیست در بند درمانت
اطرافیانت بهت بگن:
اگه... دوستت داشت نمیرفت...
گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد
نه به شکل دوستت دارم و یا نه به شکل بی تو میمیرم
ساده باشد، مثل:
دلتنگ نباش، فردا روز دیگریست.
بدجوری. کم اوردم
من این گریه های تلخ و
از تویادگاری بردم
تاازچشم توافتادم
مثل ناله ای دربادم
گاهی در دلم میمانی
گاهی. میروی ازیادم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت....
تو هم مثل من چوب سادگیت را خوردی
به دار آویخته شدی به خاطرشکم پرستی ملخ ها!
بد دردیست چوب کار کسی را خوردن!
مترسک به چوبی تکیه کردی که چوبه دارت شد!!!
"سادگی کردی درست مثل من"
و هستی را رنگ میآمیزی...
هیچ چیز از تو نمیخواهم...
فقط باش...
فقط بخند...
فقط راه برو...
نه....
راه نرو...
میترسم پلک بزنم...
دیگر نباشی....
لطفا تحت هر شرایطی...
بمان...
مردِ من، از رفتن تو میترسم..
اما عشق را ب بند نکشیم
بگذار میان باهم بودنمان فاصله ای باشد...
کنار هم بایستیم اما
نه چسبیده بهم!
'جبران خلیل جبران'
حسرت یعنی تو
که در عین بودنت داشتنت را آرزو می کنم...!
قلبم آن طوفانی است که این درخت را برمیکند
همیشه عقلمان تسلیم قلبمان میشود
وهمیشه خود قلب است که شکست را تجربه میکند
تموم جاده بارونیه
یه حسی تو دلم میگه
تونزدیکی به این خونه
ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ
سوگند به اسمت که دلم ازتو جدا نیست
خیام بزرگ
گاه با واژه
گاهی با نگاه
گاه با سکوت
و همیشه با دلتنگی...
* شاعر :محمد صادق زمانی
می شود “قشاع”
دهخدا را می شناسی؟
لغت نامه اش را که باز کردم نوشته بود:
قشاع :دردی که آدم را از درمان مایوس میکند...
” این نیز بگذرد.. ”
هنوز هم می گویم..
اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است،
نه سختی ها
نیومده رو سرِ زندگیت خراب شدم
باید نگفته بمونه نگفته ها اما...
من انتخاب نکردم، من انتخاب شدم
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |